گزینه ای از اشعار امیر اور که توسط رُزا جمالی به فارسی برگردانده شده است
A Persian translation of Amir Ors Poetry by Rosa Jamali
دیباچه ی مترجم بر شعرِ امیر اور
شعرهای امیر اور به چهار گروه تقسیم می شوند:
الف)شعرهای روایی و تاریخی
این شعرها که از تلمیحات و اشاراتی به متون کتاب عهد عتیق آکنده است؛ از نمونه های آن می توان به شعرِ به زودی شهر سرنگون خواهد شد اشاره کرد که مناسباتِ بینامتنی با سه کتاب اشعیا، ارمیای نبی و حضرت یونس برقرار میکند. روایتی از ویرانی دوبارهی شهر، ویرانیِ دوبارهی اورشلیم. در شعر کنار معبد اشارات شاعر به معبد سلیمان قابل توضیح است. درشعر غارتگران دوباره باز گشتند باز شاهد اشاراتی تاریخی به ویرانیمعبد سلیمان هستیم. اهمیت معبد در این شعرها قابل بحث است.
بازخوانی شعر "به زودی شهر سرنگون خواهد شد":
این شعر را می توان از منظر "تاریخ گرایی نو" بررسی کرد. شعر ترکیبی از صداها و روایات است. شاید شعر یادآورندهی قسمت هایی از روایات عهد عتیق در دوره ی نبوکد نصر باشد که شهر در آن ویران میشود، او که پادشاهی ستمگر بود و از ثروت مردم می دزدید.
استیفن گرین بلت تاریخ نگار و نظریه پرداز این مکتب تاریخ را دارای صداهای غایبی می داند که در روایات حکومتی دیده نمی شود. این روایات به تاریخ ماهیتی چند صدایی میبخشد و غالبا روایت رایج را تائید نمی کند.چون در این شعر صدای آحاد مردم یک جامعه دیده می شود.
شاعر اشارات فراوانی به اتفاقات سیاسی روز میکند و جریانات خبری و اجتماعی را از نگاه و زاویه دید طیف های وسیعی از مردم بیان می کند. صداهای مردمی که گاه در حاشیه قرار گرفتهاند. وقتی که از شهرک سازی در کرانه ی باختری سخن میگوید، پایان آن را با سرنوشتِ آشویتس و خودکشی شورشیان یهودی در ماسادا یکی میداند.
ب) شعرهای حکمت گونه
بخش هایی از کتاب مقدس هستند که متون حکیمانه خوانده می شوند. اور گاهی به این گونه از متن ها نزدیک میشود.
شعر "کنار معبد" شاید ازین جمله باشد.
ج)ادعیه مذهبی
بخشی از آنها ادعیه روزانه هستند و بازخوانی و بازنویسی اوست از آنها به شیوه ای که با کلمات امروزی و زندگی امروزی عجین شده باشد، در این شعرها گرچه شاعر به زبانی باستانی مضامینی باستانی را دوباره دستمایهی خود قرار داده است اما تصاویری از زندگی شهری ودغدغه های آدمی در این عصر را نیز مینمایاند.
د)شعرهای فلسفی- عرفانی
شعرهایی هستند که عمدتا به عرفان شرق، تصوف، اشراق گرایان گرایش دارند . ادعیه ها هم گاهی بار فلسفی پیدا کرده اند. شعر "گوش کن" پر از مباحث فلسفی ست. این شعرها عموما تصویرپردازانه و نمادگرایانه هستند، شعرهای کوتاهتر به هایکوهای ژاپنی شبیه هستند.
***
در این مجال از رویکردهای مختلفی به شعر "امیر اور" مینگریم:
-روایت شناسی
روایت شناسی شعر امیر اور او را از شعر رایج در غرب جدا می سازد. یکی ازین شعرها شعر "کنارِ معبد" است، در شعر غرب راوی شعر که به آن گویندهی شعر نیز می گویند ، خود یک شخصیت است اما در ادبیاتِ شرق راوی مشاهدهگر است و نقال. در ادبیات کهن شرق راوی از شخصیتها فاصله می گیرد و با آنها همذات پنداری نمیکند اما نقال و یا راوی مخاطب را به خود مشغول میسازد و آنها را وا میدارد که فکر کنند و تصمیم بگیرند و شخصیت ها را قضاوت کنند:
کنار معبد/ اسد به جستجوی تکهای نان است / عبدالله به جستجوی روزی خود میگردد/ در بساط گدائی شان / و دود عودی که او را به خود گرفته
مصطفی به جستجوی ستارگان است/ و عیسی به جستجوی محبت است/ کاسه ی گدائی شان را دراز می کنند با دهانی آویزان
منصور گویا حقیقت را می جوید/ از رهگذران می پرسد / جلال به جستجوی آزادی ست/ عُمَر گویا زندگی را می جوید.
و اما او؟ / او که چیزی را گدائی نکرده / چراکه چیزی کسی به او نخواهد بخشید/ اما کاسه ی او پُر است / با نیم نگاهی خیره / تکه هایی برآمده
از ذهنش/ خرده هایی از کلمات / باد و خاک و آتش / پادشاهی / کیمیای حیات / و رستگاری
کاسه ی گدائی اش را واروونه می چیند و بر می گرداند/ و خالی اش می کند / اما هنوز پر است و لبریز
"و ای درون و خواهش نفس"؛ این را بر روی آن می نویسد / کاسه ای که حالا شکل جام است و تا لبه پر از شراب است و آنرا به جرعه ای به
کام می کشد
زنهار که جام من خالی نیست!
جام را در لحظه در هم می شکند/ اما این تکه ها ی خُ رد / پُرتر و چند برابر شده اند
اما کنار معبد اسد تکه ای از جان آدمی را خواسته / مصطفی سنگ های معبد را می خواهد / و عمر دیوارهای معبد را
کنار او
کنار معبدی که او بدان تکیه داده
معبدی نیست دیگر.
در شعرِ "کنارِ معبد" گروهی زائر به معبد و زیارتگاهی سفر کردهاند و در جستجوی ثروتی هستند، زائرانی که روز به روز حریصتر می شوند و بیشتر میخواهند تا جایی که تصمیم می گیرند که معبد را خراب کنند و تکه های آن را به خانه ببرند و در این میانه کسی پیدا می شود که سیمای واقعی یک عارف را در خود دارد، کسی که با پیاله ای از شراب به گرد معبد می گردد، کسی که چیزی از خداوند نمیخواهد و برای تمناهای این دنیایی ارزشی قائل نیست اما آرزوی او زودتر از بقیه برآورده می شود چرا که او ماوراء چیزها را می بیند و دیگران تنها این دنیا را میبینند؛ همان داستانِ قدیمیِ حرص و طمعِ آدمی. کسی که گدائی نمی کند و خداوند به او بی حساب می بخشد چرا که به او بصیرتی آن جهانی داده است.
در اینجا نکتهی اساسی بحث زاویهی روایت است و شناخت آن است که بی شباهت به روایتی سینمایی نیست، سکانس اول این روایت متمرکز بر گدایان و زائران است و سکانس بعدی با همان موقعیت مکانی اما متمرکز بر درویش و عارف که پیاله شرابی با خود دارد و این مرا به یاد حکایاتی از مثنوی یا بوستان و گلستان می اندازد. ادبیاتی حکیمانه که راوی داستانی را می سازد که نکتهای را درس بدهد و این سالک است که هفت وادی عشق را طی میکند تا به مقامی عرفانی دست یابد.
افسانه های کانتربری اثر چاوسر هم در فضایی شبیه به این شعر ترسیم شده است. داستانِ گروهی زائر که قرار است به زیارتگاه بکت قدیس بروند و در این مسیرست که داستانهایی را برای دوستان خود بازگو میکنند.
-ریشه و پس زمینهی الگوهای زبانی
شعرهای امیر اور از درخشان ترین آثار نوشته شده به عبری مدرن است اما نمیتوان ازین حقیقت صرف نظر کرد که همیشه یک زبان کهن دلالتهایی را با خود به همراه خواهد آورد، پس زمینه و مضامینی که همه کهن هستند. اما این محیط و موقعیت های شعری با اشاراتی به زمان حال آمیخته میشود؛ زمانی که عطر و بوی عبری کهن و مراسم مذهبی را در آن حس میکنی که به روزمرگیهای فضاسازی شعر آمیخته است. در شعری مثل شهر دوباره سرنگون خواهد شد، تلمیحات عهد عتیق با روایتی از جهان مدرن آمیخته است و در اینجا کتابِ مراثیِ ارمیایِ نبی را به یاد می آوری و قسمت های آخرالزمانی کتابِ مقدس که دنیایی به انحطاط رفته را متصور میسازد.
و اینجا شاعر نقشی فردی را به عهده نگرفته است بلکه ناخودآگاهِ جمعیِ یک قوم به حساب میآید:
و به زودی شهر برانداخته خواهد شد
بر موش ها و بر مردم واژگون خواهد شد
بر چشم هایی که به پائین خیره اند در انسداد جادهها
بر مردگان، بر فاتحان کوه
درست بر همان تصویر و چشم اندازی که موطنِ ماست
و شاید در این شعرِ خاص ماهیتی بینامتنی به وجود آمده است و این ارتباطاتِ بینامتنی با آیاتی از کتابِ مقدس، شخصیتها، مضامین، پس زمینه و... دیده می شود و در این میانه از همه مهمتر کتاب اشعیاء قابل ذکر است.
و این نکته نیز باید ذکر شود که شعر امیر اور از سنت موازی سازی کلام در ادبیات عبری برخوردارست.
-آئین و عرفان کابالا
و عشقِ عرفانی در ادبیات عرفانیِ یهود چگونه تعریف می شود؟ اگر به کتاب عشق و کابالای موشه ایدل رجوع کنیم، دریافت هایی را در این زمینه خواهیم داشت. شعر "باری که به خداوند میرسیدم" امیر اور شعری ست که در آن سالک به جستجوی خداوند است و با خداوند سخن می گوید و خداوند را طوری توصیف میکند که انگار هم مونث است و هم مذکر، داشتن اینگونه از صفات چرخهی توصیفات شاعر را غنی ساخته است:
باری که به خداوند رسیدم ؛ چشمی نداشتم انگار
شنیدم موسیقی حسرت ناک اش را که در گرد من بود
انگار که به غرش و آهی خداوند را تکه تکه کرده بودند
و یا به زمین کشیده بودند
و من با کف دستم برگ های زیرین اش را لمس می کردم
نفسی که از دهان خداوند دمیده بود و پشت اش که گرم بود انگار...
آن زمان که به نزد خداوند می رسیدم؛ برهنه بودم انگار
به بوی خداوند عطر و نفسی گرفته بودم انگار
صدا گرفته بودم
و دستانش بر دستانم اثری موثر داشت
انگار داشت از باغ گذر می کرد
و خنکی روز بود انگار...
او را ازین سرزمین تبعید کرده بودند
که آواره بود و پناهی می جست...
درست آن زمان که به خداوند رسیده بودم
در گوشش پچ پچه کردم
تو را شناختم و خودم را
تو را چنانکه شناختم، خودم را در آغوش کشیدم
چه تنها و غریب بودم من!
درست آن زمان که به خداوند رسیده بودم...
-ادبیات حکمت گونه
بسیاری از شعرهای امیر اور با ادبیات حکمت گونهی کتابِ مقدس قابل قیاس است؛ کتاب هایی نظیر مزامیر داوود و امثال سلیمان و شعرهای او توامان اشاراتی به تورات دارد. متن تازه خودش را در بازخوانی متن کهن میآفریند و کاملا مشخص است که سبک روایی اش متاثر از چنین ادبیاتیست.
در این رواق، در زیرِ این رواق هر آنچه هست را وقتیست/ بل این وقت را نیز، وقتی:/ وقتی برای ولادت؛ وقتی برای مرگ / وقتی برای کِشتن؛ وقتی برایِ درو/ وقتی برای درد و وقتی برای شفا
کتاب جامعه ، باب سوم کتاب جامعه ، باب سوم
-کهن الگوها
شعرهای امیر اور پِر از طرحوارههای کهن الگویی ست و از جملهی آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: الههی رویش، مادرِطبیعت، چرخهی حیات، سفر مقدس و ... تنیده شدن تصاویر در دلِ این چرخههاست که ناخودآگاه هر خوانندهای را به تامل وا میدارد.
روحی که بر زمین می غلتد
جسمی کوچک است
پائینِ آن بزرگ دارد میلرزد
و وقتی که دریای وحشی از هر سو و در ژرفنا
در می نوردد همه جا را
می کاود درونش را
نفس نفس می زند، آب می رود، کش و قوس می آید و می بلعد
انگار که گلوست
یا روده ها
که شکاری را می بلعد.
-فلسفه و ادیان
لحظهی مقدس مطابق با نظر میرچا الیاده لحظه ای ست که آدمی میتواند در همهی مکانها و زمانها حاضر باشد. آدمی میتواند زمانِ خطی را به کنار بگذارد و آن را به چرخهای از زمانها و مکانها بدل کند. زمان مقدس همیشه به زمانی مثالی در گذشته برمی گردد. زمانِ آفرینش و ما می توانیم شواهدی ازین لحظهی مقدس را در شعرِ امیر اور بیابیم. لحظه ای که در آن مکان و زمان مشخص نیست و انگار که در مکانها و زمانهای مختلف است که صورت میپذیرد که می تواند همهجا، هیچ جا و یا هرجایی باشد که می تواند در هرزمانی و یا در بیزمانی اتفاق بیفتد و لابد در زمانها و مکانهایی ناهمگن است که اتفاق می افتد و برای همین است که فکر میکنیم که بسیاری ازین شعرها در گذشته و درسفرِ پیدایش اتفاق افتاده اند.
مرگ و بیشتر مرگ، خاک و بیشتر خاک
ما در میدان ایستاده ایم، می خواهیم که زندگی کنیم
و شبیه سایه ساری از کوهساران
تمام شهر را با این بیدار ی خواب آلوده گسترانده ایم
آیا او آن جا بود وَ یا نبود؟
غریبه ای در جسم من، می توانست و یا نمی توانست، از باد پرسیدم:
" و چند سال دیگر در این خا ک مُرده راه خواهیم رفت؟"
کوه ها در نیم نگاهِ من به سراب می مانند
شن ها که کف پاها را لمس می کنند، خاطرهای بی آغازند
و این مکان در همه جاست
به کجا می روی؟ بالاتر یا پائین تر؟ آیا اینجایی؟ در پشت نگاه خیره ام؟
آیا نگا ه خیره ی من بی من آنجاست؟ از کجا آمده ایم؟
تنها، هر دوی ما از باتلاق ها گذر کرده ایم
و برچهره هایی گذر کرده ایم که غرق شده اند
ابدی بوده ایم و جاودانه، در این همه سال
در آن اتاقکِ زیر شیروانی، در شهر آمستردام که آن غم عمیق را در پنجره ها دیدیم
دیگر چقدر باید راه برویم؟ چقدر مانده؟
از مرگی به مرگی دیگر، از خاک به خاک
ای تاریخ که درمن زنده شدی و ای مرگ
امروز به من بده نوری از زیستن را.
-بحثی در ساختار و غیابِ ضمیرِ منِ اول شخص
در انتخابِ ضمیرها بهتراست که بحثی را باز کنیم؛ در برخی موارد خاصه شعرهای دعایی مرجع ضمایر مشخص نیست و این خواننده و منتقد را به خوانشی نزدیکتر دعوت میکند و تاویلات و ایهامات شعرها را بسط می دهد. زبانی مبهم و کنایه وار که سوگوارست و ازمرزبندی های سنتی "خیر" و "شر" آشنایی زدایی کرده است، گاه تمایز این دو حتا دشوارست و لحنی به خود میگیرد که انگار همین شما که این شعر را میخوانید گناهکار هستید و هیچ رحم و شفقتی در شما نیست و همهی ما انگار میتوانیم ستمگر باشیم.
و شاید این "خود" تکه پاره باعث حذف ضمیر "من" شده است و برای همین است که تقریبا همیشه از زبان سوم شخص، و یا "ما" اول شخص جمع سخن می گوید و منظرگاهِ او در بیشترِ موارد دانای کُل است.
-شعرهای تغزلی
شعرِ عاشقانه عبری نظیر غزل غزل های سلیمان محبوبِ بسیاری از خوانندگان شعر است:
ای دخترانِ اورشلیم!
شما را قسم به عشق
عشق مرا بیابید و بگوئیدش
که من همه
رنجور و خسته از علاقه های توام.
غزل غزل های سلیمان، بابِ پنجم
اینک تو زیبایی/ محبوب من، / اینک تو زیبایی. / و چشمانت از پسِ حجاب/ هم/ همانندهی چشمانِ کبوتر است. / و گیسوانت / آرامشِ گلهیی ست/ گلهی گوسپندیست پیراسته/ که از شستن برآمده باشد؛ /-همگانی خوش زاد، / که هیچ/ حتی / یکیشان را/ نازا ندیدهاند-/ محبوبِ من! / لبانت/ ظریف و گلگونند، و دهانت / که نازکترین بوسه نثارش باد. / و شقیقههات/ که از پسِ آن حجاب/ همچون انار رسیدهای / میشکفند.
و مرمر گردنت/ که هم بهای برج داوود است/ و سینههات / همچون دو کودکِ همزادند / از آهوی عاشقی/ که به صحرا/ آرمیدهست.
غزل غزل های سلیمان، باب چهارم
شعرهای عاشقانه امیر اور که مجموعهای از هفت شعر با عنوان "عشقه" است، مختصات ویژه ای را در خود دارد، بار اروتیک شعرها و تصویرسازی از آن جمله است:
جانور بین پاهایم
به سمت جانور بین پاهایت
زوزه می کشد.
ماه بین دندان هایم
به سمت ماهِ قلب ات
می درخشد.
جانو ر درون قلبم
همیشه تو را می بوید.
-تاویل پذیری شعرها
در علم تاویل بحثِ ما بر این است که زبان چیست که زبان ماهیتی خودارجاعی دارد و نوعی از بینامتنیت وجود دارد که همه ی متن ها را مرتبط میسازد که سوژه ی استعلایی ست و شاید در ادبیاتِ عبری از آن به عنوان نام پنهان خداوند یاد شده و همان اسم اعظمِ ماست.
کلمات را برگیر و بیا که برزبان بیاوریم
که بیرون از زبان،
زبان زخمی ست
که از آن جهان خون گرفته
و در شریان هایش
جاری ست.
زبان می گوید: هست، نیست و هست
اما شعرهای امیر اور به شدت تاویل پذیر هستند زیرا که زبان به ایهامی غایی رسیده و جای خوانش های متفاوت را برای خواننده باز می گذارد.
-هولوکاست در جواب مینویسد
شعر "یک پیمانه آبجو" شعر درخشانی ست که لحظات موحش و تکان دهندهی هولوکاست را در خود بازآفرینی کرده است. بی رحمی افسران نازی و اضطراب یهودیان از نابود شدن که در اینجا به شکل اغراق پذیری تصویر شده است. یک موقعیت مکانی نمایشی و تکان دهنده که جامعهای منحط را به تصویر کشیده است جامعهای که در آن کشتن به سرگرمی میماند و به یک بازی بدل شده است و میبایست که به شکلی تمام و عیار اجرا شود؛ برخلاف بقیه ی شعرهای امیر اور در این شعر با کلماتی عامیانه، پیش پاافتاده و حتا زشت مواجه هستیم که به خوبی زشتیِ یک موقعیت را نشان میدهد:
برای قتلی چنین
چنین قتلی
تمام و عیار
نیازی به توجیه نیست
نیاز به توجیهی نیست برای کشتار
به چرایی آن نیازی نیست
و تنها ابزاری کافی ست!
او که لهستانی الاصل است در مصاحبه ای گفته است که بازگشت به لهستان برای او مانند بازگشت به گورستانِ خانوادگی اش بوده است.
-تاریخگرایی نو
"شهر دوباره سرنگونخواهد شد" شبیه سندی تاریخی ست که صداهای مختلف را کنارِ هم گرد آورده است. ترکیبی چند صدایی از مردم و صداهای غایب است. شعر روایتی غیرحکومتی را مطرح می کند که قدرت را به چالش میطلبد و درون متن دیگری را پدید می آورد:
به زودی شهر برانداخته خواهد شد
زمانی که کارمندان حریص غرولند کنان به میزهایشان می چسبند
و شلوغی و همهمه ی ساندویچ فروشی ها
وتلق وتولوق ماشین های بزرگ رختشویی در خشک شویی ها
به دندان قروچه ای و تعظیمی
با کسانی که مشغول به کار هستند و خدمتگزاران آن ها
هم خودی و هم بیگانه
و با تشکر از نیکوکارانی که شکم آن ها را سیر می کنند
و آن ها که به مطبخ ها مراجعه می کنند
که پیاله ای آش گدایی کنند
جستجو می کنند
و زندگی شان را در سطل زباله می یابند.
-غیرِ شخصی بودنِ شعرها
تی.اس. الیوت ایده شعر غیرشخصی را تعریف کرد. در تضاد با رمانتیکهای قرنِ هجدهم تی. اس. الیوت شعری را تعریف میکند که از ضمیر من شخصی رمانتیک و فردگرایی میگریزد. به غیر از شعرهای عاشقانه ی امیر اور در اکثریت شعرهایش ما با ضمیر جمعی "ما" روبرو هستیم و این فردگرایی و شخصی نویسی به تعمیم دادن راوی به گروهی، مردمی و یا حتا نوعِ بشر انجامیده است.در بسیاری از شعرها شاعر از احساساتی شدن میگریزد و به نوعی از منطق و استقرای کلامی پناه میبرد.
-نگاه هایدگری به شعر
در برخی از شعرها نظیر "گوش کن" ، شاعر سوالات هستی شناسانهی فراوانی را مطرح میکند و این لحظهی هستی شناسانه است که او را به شهود و لحظهی کشفِ جهان نزدیک می سازد:
از آنجا چه باز میشود: راههایی بیشمار برای خویش
و "هست"، "بود"، "خواهد بود" برغربالِ راههایی پیچ درپیچ
مویرگی از خون که در بدن منتشر میشود.
به ضربآهنگِ خداوند ضرب میگیرم
به سمتِ او میرُویَم و منتشر میشوم
در ازدحامی از کلِ هجومِ بودن
ضربانی بود که تنها عروج مییافت
شبیهِ رمزی گشوده
ذهنم بسط مییابد که درون را لمسکند
لمس کند تمامِ مردمام را
این جهان است و تمامیتِ موجودات و این تنِ من است
همچنین در شعر "از چشم میمونها مینگرم" این کشف هستی شناسانه و علمی در چرخهی کائنات اتفاق می افتد:
از خلال چشم میمون ها می نگرم جهان را
چنانچه بازی می کنند با جمجمه ام در بالای درخت
عقابی مرا به آسمان می کشد
به پرواز درآمده ام
چرا که اندرونی، روده ها و شکم ام درو ن خاک است
که با کرم ها می خزم
چه کسی چشمانم را از حدقه بیرون کشیده است؟
در علف ها سبز می شوم
می رویم
زمانیکه دیگر جسم ام پوسیده است
و روزیِ شماست.
ای جسم من
چگونه روئیدی!
-شاعرانِ یهودی جهان
بزرگترین شاعران انگلیسی زبان قرن بیستم یهودی بوده اند؛ شاعرانی نظیر جوزف برادسکی، آلن گینزبرگ، آدرین ریچ، گرترود استاین، دوروتی پارکر، شارون اولدز، لوئیز گلاک و... .
شاید شباهتهایی را بشود در میان همهی این شاعران پیدا کرد اما آنچه امیر اور را به آلن گینزبرگ در بسیاری از شعرهایش مانندهتر می کنند؛ فضاسازی های شهری و صنعتی و آمیختگی آن ها با ادعیه یهودی ست. آلن گینزبرگ شاعری اعترافی ست که روایتگر و منتقد سیاست های آمریکاست. برخی از شعرهای امیر اور نظیر "به زودی شهر دوباره سرنگون خواهد شد" و شعرهای مجموعهی" گمانها" یش به شعرهایی نظیر "آمریکا" و "کدیش" از آلن گینزبرگ شباهت های بسیاری دارد.
خرید کتاب زبان منشوری ست
جستجوی کتاب زبان منشوری ست در گودریدز
معرفی کتاب زبان منشوری ست از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب زبان منشوری ست
A Persian translation of Amir Ors Poetry by Rosa Jamali
دیباچه ی مترجم بر شعرِ امیر اور
شعرهای امیر اور به چهار گروه تقسیم می شوند:
الف)شعرهای روایی و تاریخی
این شعرها که از تلمیحات و اشاراتی به متون کتاب عهد عتیق آکنده است؛ از نمونه های آن می توان به شعرِ به زودی شهر سرنگون خواهد شد اشاره کرد که مناسباتِ بینامتنی با سه کتاب اشعیا، ارمیای نبی و حضرت یونس برقرار میکند. روایتی از ویرانی دوبارهی شهر، ویرانیِ دوبارهی اورشلیم. در شعر کنار معبد اشارات شاعر به معبد سلیمان قابل توضیح است. درشعر غارتگران دوباره باز گشتند باز شاهد اشاراتی تاریخی به ویرانیمعبد سلیمان هستیم. اهمیت معبد در این شعرها قابل بحث است.
بازخوانی شعر "به زودی شهر سرنگون خواهد شد":
این شعر را می توان از منظر "تاریخ گرایی نو" بررسی کرد. شعر ترکیبی از صداها و روایات است. شاید شعر یادآورندهی قسمت هایی از روایات عهد عتیق در دوره ی نبوکد نصر باشد که شهر در آن ویران میشود، او که پادشاهی ستمگر بود و از ثروت مردم می دزدید.
استیفن گرین بلت تاریخ نگار و نظریه پرداز این مکتب تاریخ را دارای صداهای غایبی می داند که در روایات حکومتی دیده نمی شود. این روایات به تاریخ ماهیتی چند صدایی میبخشد و غالبا روایت رایج را تائید نمی کند.چون در این شعر صدای آحاد مردم یک جامعه دیده می شود.
شاعر اشارات فراوانی به اتفاقات سیاسی روز میکند و جریانات خبری و اجتماعی را از نگاه و زاویه دید طیف های وسیعی از مردم بیان می کند. صداهای مردمی که گاه در حاشیه قرار گرفتهاند. وقتی که از شهرک سازی در کرانه ی باختری سخن میگوید، پایان آن را با سرنوشتِ آشویتس و خودکشی شورشیان یهودی در ماسادا یکی میداند.
ب) شعرهای حکمت گونه
بخش هایی از کتاب مقدس هستند که متون حکیمانه خوانده می شوند. اور گاهی به این گونه از متن ها نزدیک میشود.
شعر "کنار معبد" شاید ازین جمله باشد.
ج)ادعیه مذهبی
بخشی از آنها ادعیه روزانه هستند و بازخوانی و بازنویسی اوست از آنها به شیوه ای که با کلمات امروزی و زندگی امروزی عجین شده باشد، در این شعرها گرچه شاعر به زبانی باستانی مضامینی باستانی را دوباره دستمایهی خود قرار داده است اما تصاویری از زندگی شهری ودغدغه های آدمی در این عصر را نیز مینمایاند.
د)شعرهای فلسفی- عرفانی
شعرهایی هستند که عمدتا به عرفان شرق، تصوف، اشراق گرایان گرایش دارند . ادعیه ها هم گاهی بار فلسفی پیدا کرده اند. شعر "گوش کن" پر از مباحث فلسفی ست. این شعرها عموما تصویرپردازانه و نمادگرایانه هستند، شعرهای کوتاهتر به هایکوهای ژاپنی شبیه هستند.
***
در این مجال از رویکردهای مختلفی به شعر "امیر اور" مینگریم:
-روایت شناسی
روایت شناسی شعر امیر اور او را از شعر رایج در غرب جدا می سازد. یکی ازین شعرها شعر "کنارِ معبد" است، در شعر غرب راوی شعر که به آن گویندهی شعر نیز می گویند ، خود یک شخصیت است اما در ادبیاتِ شرق راوی مشاهدهگر است و نقال. در ادبیات کهن شرق راوی از شخصیتها فاصله می گیرد و با آنها همذات پنداری نمیکند اما نقال و یا راوی مخاطب را به خود مشغول میسازد و آنها را وا میدارد که فکر کنند و تصمیم بگیرند و شخصیت ها را قضاوت کنند:
کنار معبد/ اسد به جستجوی تکهای نان است / عبدالله به جستجوی روزی خود میگردد/ در بساط گدائی شان / و دود عودی که او را به خود گرفته
مصطفی به جستجوی ستارگان است/ و عیسی به جستجوی محبت است/ کاسه ی گدائی شان را دراز می کنند با دهانی آویزان
منصور گویا حقیقت را می جوید/ از رهگذران می پرسد / جلال به جستجوی آزادی ست/ عُمَر گویا زندگی را می جوید.
و اما او؟ / او که چیزی را گدائی نکرده / چراکه چیزی کسی به او نخواهد بخشید/ اما کاسه ی او پُر است / با نیم نگاهی خیره / تکه هایی برآمده
از ذهنش/ خرده هایی از کلمات / باد و خاک و آتش / پادشاهی / کیمیای حیات / و رستگاری
کاسه ی گدائی اش را واروونه می چیند و بر می گرداند/ و خالی اش می کند / اما هنوز پر است و لبریز
"و ای درون و خواهش نفس"؛ این را بر روی آن می نویسد / کاسه ای که حالا شکل جام است و تا لبه پر از شراب است و آنرا به جرعه ای به
کام می کشد
زنهار که جام من خالی نیست!
جام را در لحظه در هم می شکند/ اما این تکه ها ی خُ رد / پُرتر و چند برابر شده اند
اما کنار معبد اسد تکه ای از جان آدمی را خواسته / مصطفی سنگ های معبد را می خواهد / و عمر دیوارهای معبد را
کنار او
کنار معبدی که او بدان تکیه داده
معبدی نیست دیگر.
در شعرِ "کنارِ معبد" گروهی زائر به معبد و زیارتگاهی سفر کردهاند و در جستجوی ثروتی هستند، زائرانی که روز به روز حریصتر می شوند و بیشتر میخواهند تا جایی که تصمیم می گیرند که معبد را خراب کنند و تکه های آن را به خانه ببرند و در این میانه کسی پیدا می شود که سیمای واقعی یک عارف را در خود دارد، کسی که با پیاله ای از شراب به گرد معبد می گردد، کسی که چیزی از خداوند نمیخواهد و برای تمناهای این دنیایی ارزشی قائل نیست اما آرزوی او زودتر از بقیه برآورده می شود چرا که او ماوراء چیزها را می بیند و دیگران تنها این دنیا را میبینند؛ همان داستانِ قدیمیِ حرص و طمعِ آدمی. کسی که گدائی نمی کند و خداوند به او بی حساب می بخشد چرا که به او بصیرتی آن جهانی داده است.
در اینجا نکتهی اساسی بحث زاویهی روایت است و شناخت آن است که بی شباهت به روایتی سینمایی نیست، سکانس اول این روایت متمرکز بر گدایان و زائران است و سکانس بعدی با همان موقعیت مکانی اما متمرکز بر درویش و عارف که پیاله شرابی با خود دارد و این مرا به یاد حکایاتی از مثنوی یا بوستان و گلستان می اندازد. ادبیاتی حکیمانه که راوی داستانی را می سازد که نکتهای را درس بدهد و این سالک است که هفت وادی عشق را طی میکند تا به مقامی عرفانی دست یابد.
افسانه های کانتربری اثر چاوسر هم در فضایی شبیه به این شعر ترسیم شده است. داستانِ گروهی زائر که قرار است به زیارتگاه بکت قدیس بروند و در این مسیرست که داستانهایی را برای دوستان خود بازگو میکنند.
-ریشه و پس زمینهی الگوهای زبانی
شعرهای امیر اور از درخشان ترین آثار نوشته شده به عبری مدرن است اما نمیتوان ازین حقیقت صرف نظر کرد که همیشه یک زبان کهن دلالتهایی را با خود به همراه خواهد آورد، پس زمینه و مضامینی که همه کهن هستند. اما این محیط و موقعیت های شعری با اشاراتی به زمان حال آمیخته میشود؛ زمانی که عطر و بوی عبری کهن و مراسم مذهبی را در آن حس میکنی که به روزمرگیهای فضاسازی شعر آمیخته است. در شعری مثل شهر دوباره سرنگون خواهد شد، تلمیحات عهد عتیق با روایتی از جهان مدرن آمیخته است و در اینجا کتابِ مراثیِ ارمیایِ نبی را به یاد می آوری و قسمت های آخرالزمانی کتابِ مقدس که دنیایی به انحطاط رفته را متصور میسازد.
و اینجا شاعر نقشی فردی را به عهده نگرفته است بلکه ناخودآگاهِ جمعیِ یک قوم به حساب میآید:
و به زودی شهر برانداخته خواهد شد
بر موش ها و بر مردم واژگون خواهد شد
بر چشم هایی که به پائین خیره اند در انسداد جادهها
بر مردگان، بر فاتحان کوه
درست بر همان تصویر و چشم اندازی که موطنِ ماست
و شاید در این شعرِ خاص ماهیتی بینامتنی به وجود آمده است و این ارتباطاتِ بینامتنی با آیاتی از کتابِ مقدس، شخصیتها، مضامین، پس زمینه و... دیده می شود و در این میانه از همه مهمتر کتاب اشعیاء قابل ذکر است.
و این نکته نیز باید ذکر شود که شعر امیر اور از سنت موازی سازی کلام در ادبیات عبری برخوردارست.
-آئین و عرفان کابالا
و عشقِ عرفانی در ادبیات عرفانیِ یهود چگونه تعریف می شود؟ اگر به کتاب عشق و کابالای موشه ایدل رجوع کنیم، دریافت هایی را در این زمینه خواهیم داشت. شعر "باری که به خداوند میرسیدم" امیر اور شعری ست که در آن سالک به جستجوی خداوند است و با خداوند سخن می گوید و خداوند را طوری توصیف میکند که انگار هم مونث است و هم مذکر، داشتن اینگونه از صفات چرخهی توصیفات شاعر را غنی ساخته است:
باری که به خداوند رسیدم ؛ چشمی نداشتم انگار
شنیدم موسیقی حسرت ناک اش را که در گرد من بود
انگار که به غرش و آهی خداوند را تکه تکه کرده بودند
و یا به زمین کشیده بودند
و من با کف دستم برگ های زیرین اش را لمس می کردم
نفسی که از دهان خداوند دمیده بود و پشت اش که گرم بود انگار...
آن زمان که به نزد خداوند می رسیدم؛ برهنه بودم انگار
به بوی خداوند عطر و نفسی گرفته بودم انگار
صدا گرفته بودم
و دستانش بر دستانم اثری موثر داشت
انگار داشت از باغ گذر می کرد
و خنکی روز بود انگار...
او را ازین سرزمین تبعید کرده بودند
که آواره بود و پناهی می جست...
درست آن زمان که به خداوند رسیده بودم
در گوشش پچ پچه کردم
تو را شناختم و خودم را
تو را چنانکه شناختم، خودم را در آغوش کشیدم
چه تنها و غریب بودم من!
درست آن زمان که به خداوند رسیده بودم...
-ادبیات حکمت گونه
بسیاری از شعرهای امیر اور با ادبیات حکمت گونهی کتابِ مقدس قابل قیاس است؛ کتاب هایی نظیر مزامیر داوود و امثال سلیمان و شعرهای او توامان اشاراتی به تورات دارد. متن تازه خودش را در بازخوانی متن کهن میآفریند و کاملا مشخص است که سبک روایی اش متاثر از چنین ادبیاتیست.
در این رواق، در زیرِ این رواق هر آنچه هست را وقتیست/ بل این وقت را نیز، وقتی:/ وقتی برای ولادت؛ وقتی برای مرگ / وقتی برای کِشتن؛ وقتی برایِ درو/ وقتی برای درد و وقتی برای شفا
کتاب جامعه ، باب سوم کتاب جامعه ، باب سوم
-کهن الگوها
شعرهای امیر اور پِر از طرحوارههای کهن الگویی ست و از جملهی آنها میتوان به این موارد اشاره کرد: الههی رویش، مادرِطبیعت، چرخهی حیات، سفر مقدس و ... تنیده شدن تصاویر در دلِ این چرخههاست که ناخودآگاه هر خوانندهای را به تامل وا میدارد.
روحی که بر زمین می غلتد
جسمی کوچک است
پائینِ آن بزرگ دارد میلرزد
و وقتی که دریای وحشی از هر سو و در ژرفنا
در می نوردد همه جا را
می کاود درونش را
نفس نفس می زند، آب می رود، کش و قوس می آید و می بلعد
انگار که گلوست
یا روده ها
که شکاری را می بلعد.
-فلسفه و ادیان
لحظهی مقدس مطابق با نظر میرچا الیاده لحظه ای ست که آدمی میتواند در همهی مکانها و زمانها حاضر باشد. آدمی میتواند زمانِ خطی را به کنار بگذارد و آن را به چرخهای از زمانها و مکانها بدل کند. زمان مقدس همیشه به زمانی مثالی در گذشته برمی گردد. زمانِ آفرینش و ما می توانیم شواهدی ازین لحظهی مقدس را در شعرِ امیر اور بیابیم. لحظه ای که در آن مکان و زمان مشخص نیست و انگار که در مکانها و زمانهای مختلف است که صورت میپذیرد که می تواند همهجا، هیچ جا و یا هرجایی باشد که می تواند در هرزمانی و یا در بیزمانی اتفاق بیفتد و لابد در زمانها و مکانهایی ناهمگن است که اتفاق می افتد و برای همین است که فکر میکنیم که بسیاری ازین شعرها در گذشته و درسفرِ پیدایش اتفاق افتاده اند.
مرگ و بیشتر مرگ، خاک و بیشتر خاک
ما در میدان ایستاده ایم، می خواهیم که زندگی کنیم
و شبیه سایه ساری از کوهساران
تمام شهر را با این بیدار ی خواب آلوده گسترانده ایم
آیا او آن جا بود وَ یا نبود؟
غریبه ای در جسم من، می توانست و یا نمی توانست، از باد پرسیدم:
" و چند سال دیگر در این خا ک مُرده راه خواهیم رفت؟"
کوه ها در نیم نگاهِ من به سراب می مانند
شن ها که کف پاها را لمس می کنند، خاطرهای بی آغازند
و این مکان در همه جاست
به کجا می روی؟ بالاتر یا پائین تر؟ آیا اینجایی؟ در پشت نگاه خیره ام؟
آیا نگا ه خیره ی من بی من آنجاست؟ از کجا آمده ایم؟
تنها، هر دوی ما از باتلاق ها گذر کرده ایم
و برچهره هایی گذر کرده ایم که غرق شده اند
ابدی بوده ایم و جاودانه، در این همه سال
در آن اتاقکِ زیر شیروانی، در شهر آمستردام که آن غم عمیق را در پنجره ها دیدیم
دیگر چقدر باید راه برویم؟ چقدر مانده؟
از مرگی به مرگی دیگر، از خاک به خاک
ای تاریخ که درمن زنده شدی و ای مرگ
امروز به من بده نوری از زیستن را.
-بحثی در ساختار و غیابِ ضمیرِ منِ اول شخص
در انتخابِ ضمیرها بهتراست که بحثی را باز کنیم؛ در برخی موارد خاصه شعرهای دعایی مرجع ضمایر مشخص نیست و این خواننده و منتقد را به خوانشی نزدیکتر دعوت میکند و تاویلات و ایهامات شعرها را بسط می دهد. زبانی مبهم و کنایه وار که سوگوارست و ازمرزبندی های سنتی "خیر" و "شر" آشنایی زدایی کرده است، گاه تمایز این دو حتا دشوارست و لحنی به خود میگیرد که انگار همین شما که این شعر را میخوانید گناهکار هستید و هیچ رحم و شفقتی در شما نیست و همهی ما انگار میتوانیم ستمگر باشیم.
و شاید این "خود" تکه پاره باعث حذف ضمیر "من" شده است و برای همین است که تقریبا همیشه از زبان سوم شخص، و یا "ما" اول شخص جمع سخن می گوید و منظرگاهِ او در بیشترِ موارد دانای کُل است.
-شعرهای تغزلی
شعرِ عاشقانه عبری نظیر غزل غزل های سلیمان محبوبِ بسیاری از خوانندگان شعر است:
ای دخترانِ اورشلیم!
شما را قسم به عشق
عشق مرا بیابید و بگوئیدش
که من همه
رنجور و خسته از علاقه های توام.
غزل غزل های سلیمان، بابِ پنجم
اینک تو زیبایی/ محبوب من، / اینک تو زیبایی. / و چشمانت از پسِ حجاب/ هم/ همانندهی چشمانِ کبوتر است. / و گیسوانت / آرامشِ گلهیی ست/ گلهی گوسپندیست پیراسته/ که از شستن برآمده باشد؛ /-همگانی خوش زاد، / که هیچ/ حتی / یکیشان را/ نازا ندیدهاند-/ محبوبِ من! / لبانت/ ظریف و گلگونند، و دهانت / که نازکترین بوسه نثارش باد. / و شقیقههات/ که از پسِ آن حجاب/ همچون انار رسیدهای / میشکفند.
و مرمر گردنت/ که هم بهای برج داوود است/ و سینههات / همچون دو کودکِ همزادند / از آهوی عاشقی/ که به صحرا/ آرمیدهست.
غزل غزل های سلیمان، باب چهارم
شعرهای عاشقانه امیر اور که مجموعهای از هفت شعر با عنوان "عشقه" است، مختصات ویژه ای را در خود دارد، بار اروتیک شعرها و تصویرسازی از آن جمله است:
جانور بین پاهایم
به سمت جانور بین پاهایت
زوزه می کشد.
ماه بین دندان هایم
به سمت ماهِ قلب ات
می درخشد.
جانو ر درون قلبم
همیشه تو را می بوید.
-تاویل پذیری شعرها
در علم تاویل بحثِ ما بر این است که زبان چیست که زبان ماهیتی خودارجاعی دارد و نوعی از بینامتنیت وجود دارد که همه ی متن ها را مرتبط میسازد که سوژه ی استعلایی ست و شاید در ادبیاتِ عبری از آن به عنوان نام پنهان خداوند یاد شده و همان اسم اعظمِ ماست.
کلمات را برگیر و بیا که برزبان بیاوریم
که بیرون از زبان،
زبان زخمی ست
که از آن جهان خون گرفته
و در شریان هایش
جاری ست.
زبان می گوید: هست، نیست و هست
اما شعرهای امیر اور به شدت تاویل پذیر هستند زیرا که زبان به ایهامی غایی رسیده و جای خوانش های متفاوت را برای خواننده باز می گذارد.
-هولوکاست در جواب مینویسد
شعر "یک پیمانه آبجو" شعر درخشانی ست که لحظات موحش و تکان دهندهی هولوکاست را در خود بازآفرینی کرده است. بی رحمی افسران نازی و اضطراب یهودیان از نابود شدن که در اینجا به شکل اغراق پذیری تصویر شده است. یک موقعیت مکانی نمایشی و تکان دهنده که جامعهای منحط را به تصویر کشیده است جامعهای که در آن کشتن به سرگرمی میماند و به یک بازی بدل شده است و میبایست که به شکلی تمام و عیار اجرا شود؛ برخلاف بقیه ی شعرهای امیر اور در این شعر با کلماتی عامیانه، پیش پاافتاده و حتا زشت مواجه هستیم که به خوبی زشتیِ یک موقعیت را نشان میدهد:
برای قتلی چنین
چنین قتلی
تمام و عیار
نیازی به توجیه نیست
نیاز به توجیهی نیست برای کشتار
به چرایی آن نیازی نیست
و تنها ابزاری کافی ست!
او که لهستانی الاصل است در مصاحبه ای گفته است که بازگشت به لهستان برای او مانند بازگشت به گورستانِ خانوادگی اش بوده است.
-تاریخگرایی نو
"شهر دوباره سرنگونخواهد شد" شبیه سندی تاریخی ست که صداهای مختلف را کنارِ هم گرد آورده است. ترکیبی چند صدایی از مردم و صداهای غایب است. شعر روایتی غیرحکومتی را مطرح می کند که قدرت را به چالش میطلبد و درون متن دیگری را پدید می آورد:
به زودی شهر برانداخته خواهد شد
زمانی که کارمندان حریص غرولند کنان به میزهایشان می چسبند
و شلوغی و همهمه ی ساندویچ فروشی ها
وتلق وتولوق ماشین های بزرگ رختشویی در خشک شویی ها
به دندان قروچه ای و تعظیمی
با کسانی که مشغول به کار هستند و خدمتگزاران آن ها
هم خودی و هم بیگانه
و با تشکر از نیکوکارانی که شکم آن ها را سیر می کنند
و آن ها که به مطبخ ها مراجعه می کنند
که پیاله ای آش گدایی کنند
جستجو می کنند
و زندگی شان را در سطل زباله می یابند.
-غیرِ شخصی بودنِ شعرها
تی.اس. الیوت ایده شعر غیرشخصی را تعریف کرد. در تضاد با رمانتیکهای قرنِ هجدهم تی. اس. الیوت شعری را تعریف میکند که از ضمیر من شخصی رمانتیک و فردگرایی میگریزد. به غیر از شعرهای عاشقانه ی امیر اور در اکثریت شعرهایش ما با ضمیر جمعی "ما" روبرو هستیم و این فردگرایی و شخصی نویسی به تعمیم دادن راوی به گروهی، مردمی و یا حتا نوعِ بشر انجامیده است.در بسیاری از شعرها شاعر از احساساتی شدن میگریزد و به نوعی از منطق و استقرای کلامی پناه میبرد.
-نگاه هایدگری به شعر
در برخی از شعرها نظیر "گوش کن" ، شاعر سوالات هستی شناسانهی فراوانی را مطرح میکند و این لحظهی هستی شناسانه است که او را به شهود و لحظهی کشفِ جهان نزدیک می سازد:
از آنجا چه باز میشود: راههایی بیشمار برای خویش
و "هست"، "بود"، "خواهد بود" برغربالِ راههایی پیچ درپیچ
مویرگی از خون که در بدن منتشر میشود.
به ضربآهنگِ خداوند ضرب میگیرم
به سمتِ او میرُویَم و منتشر میشوم
در ازدحامی از کلِ هجومِ بودن
ضربانی بود که تنها عروج مییافت
شبیهِ رمزی گشوده
ذهنم بسط مییابد که درون را لمسکند
لمس کند تمامِ مردمام را
این جهان است و تمامیتِ موجودات و این تنِ من است
همچنین در شعر "از چشم میمونها مینگرم" این کشف هستی شناسانه و علمی در چرخهی کائنات اتفاق می افتد:
از خلال چشم میمون ها می نگرم جهان را
چنانچه بازی می کنند با جمجمه ام در بالای درخت
عقابی مرا به آسمان می کشد
به پرواز درآمده ام
چرا که اندرونی، روده ها و شکم ام درو ن خاک است
که با کرم ها می خزم
چه کسی چشمانم را از حدقه بیرون کشیده است؟
در علف ها سبز می شوم
می رویم
زمانیکه دیگر جسم ام پوسیده است
و روزیِ شماست.
ای جسم من
چگونه روئیدی!
-شاعرانِ یهودی جهان
بزرگترین شاعران انگلیسی زبان قرن بیستم یهودی بوده اند؛ شاعرانی نظیر جوزف برادسکی، آلن گینزبرگ، آدرین ریچ، گرترود استاین، دوروتی پارکر، شارون اولدز، لوئیز گلاک و... .
شاید شباهتهایی را بشود در میان همهی این شاعران پیدا کرد اما آنچه امیر اور را به آلن گینزبرگ در بسیاری از شعرهایش مانندهتر می کنند؛ فضاسازی های شهری و صنعتی و آمیختگی آن ها با ادعیه یهودی ست. آلن گینزبرگ شاعری اعترافی ست که روایتگر و منتقد سیاست های آمریکاست. برخی از شعرهای امیر اور نظیر "به زودی شهر دوباره سرنگون خواهد شد" و شعرهای مجموعهی" گمانها" یش به شعرهایی نظیر "آمریکا" و "کدیش" از آلن گینزبرگ شباهت های بسیاری دارد.
خرید کتاب زبان منشوری ست
جستجوی کتاب زبان منشوری ست در گودریدز