Charles Bukowski was one of Americas best-known writers abnd one of its most influential and imitated poets. Although he published over 45 books of poetry, hundreds of his poems were kept by him and his publisher for posthumous publication, This is the first collection of these unique poems, which Bukowski considered to be among his best work.
خرید کتاب آویزان از نخ
جستجوی کتاب آویزان از نخ در گودریدز
معرفی کتاب آویزان از نخ از نگاه کاربران
وقتی حوصلهات از خودت سر رفت
دیگه خوب میدونی
دیگرون هم حوصلهات رو ندارن
یعنی همه اونایی که باهاشون در ارتباطی
پشت تلفن، تو اداره پست
اداره، سر میز غذاخوری
آدمای خستهکننده
با داستانهای خستهکننده:
این که چطوری نیروهای نامهربان زندگی
دمار از روزگارشون درآورده
چطور دهنشون سرویس شده
و دیگه هیچچی از دستشون برنمیاد
جز اینکه پیش تو درددل کنن
بعدش وایمیستن
و از تو انتظار دارن
دلداریشون بدی
اما اونچه واقعن آدم دلش میخواد
اینه که بشاشه رو همشون
که دیگه جرأت نکنن
باز خودشونو به شام دعوت کنن
و باز راجع به زندگی تراژیک خود
مخت رو تیلیت کنن
از این آدما زیاد هست
با غم و غصه
صف بستهان برای تو
هیشکی غیر از تو حرفاشونو دیگه گوش نمیده
صدها دوست و معشوق و آشنا رو رماندهان
اما هنوز دلشون میخواد نق بزنن و ناله کنن
از همین امروز
همشونو میفرستم پیش تو
تا همدردی و فهمت رو بیشتر کنم
شاید خود من هم
آخر صف اونا
باشم.
مشاهده لینک اصلی
شعرهای بسیار ساده و روان،و زیبا!
،از بهترین مینیمال های که خونده بودم
پدرم همیشه میگفت:@زود خوابیدن و زود بیدار شدن
آدم را سالم،پولدار،و عاقل میکند@
در خانه،ساعت هشت چراغ ها خاموش بود
و سپیده دم با بوی قهوه و بیکن و نیمرو
از خواب بلند میشدیم.
پدرم یک عمر این دستور را دنبال کرد
جوان مرد و مفلس
و فکر میکنم چندان هم عاقل نبود.
من نصیحت او را گوش نکردم
دیر خوابیدم،دیر بیدار شدم.
حالا نمیگویم دنیا را فتح کرده ام
اما ترافیک صبح ها را دیگر ندارم
از خیلی از درد سر های معمولی دورم
و با آدم های جدید و بی نظیر آشنا شده ام
یکی از آنها
خودم
کسی که پدرم
هرگز
او را نشناخت
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب آویزان از نخ
خرید کتاب آویزان از نخ
جستجوی کتاب آویزان از نخ در گودریدز
دیگه خوب میدونی
دیگرون هم حوصلهات رو ندارن
یعنی همه اونایی که باهاشون در ارتباطی
پشت تلفن، تو اداره پست
اداره، سر میز غذاخوری
آدمای خستهکننده
با داستانهای خستهکننده:
این که چطوری نیروهای نامهربان زندگی
دمار از روزگارشون درآورده
چطور دهنشون سرویس شده
و دیگه هیچچی از دستشون برنمیاد
جز اینکه پیش تو درددل کنن
بعدش وایمیستن
و از تو انتظار دارن
دلداریشون بدی
اما اونچه واقعن آدم دلش میخواد
اینه که بشاشه رو همشون
که دیگه جرأت نکنن
باز خودشونو به شام دعوت کنن
و باز راجع به زندگی تراژیک خود
مخت رو تیلیت کنن
از این آدما زیاد هست
با غم و غصه
صف بستهان برای تو
هیشکی غیر از تو حرفاشونو دیگه گوش نمیده
صدها دوست و معشوق و آشنا رو رماندهان
اما هنوز دلشون میخواد نق بزنن و ناله کنن
از همین امروز
همشونو میفرستم پیش تو
تا همدردی و فهمت رو بیشتر کنم
شاید خود من هم
آخر صف اونا
باشم.
مشاهده لینک اصلی
شعرهای بسیار ساده و روان،و زیبا!
،از بهترین مینیمال های که خونده بودم
پدرم همیشه میگفت:@زود خوابیدن و زود بیدار شدن
آدم را سالم،پولدار،و عاقل میکند@
در خانه،ساعت هشت چراغ ها خاموش بود
و سپیده دم با بوی قهوه و بیکن و نیمرو
از خواب بلند میشدیم.
پدرم یک عمر این دستور را دنبال کرد
جوان مرد و مفلس
و فکر میکنم چندان هم عاقل نبود.
من نصیحت او را گوش نکردم
دیر خوابیدم،دیر بیدار شدم.
حالا نمیگویم دنیا را فتح کرده ام
اما ترافیک صبح ها را دیگر ندارم
از خیلی از درد سر های معمولی دورم
و با آدم های جدید و بی نظیر آشنا شده ام
یکی از آنها
خودم
کسی که پدرم
هرگز
او را نشناخت
مشاهده لینک اصلی